ارسالکننده : علی در : 95/4/6 3:52 صبح
مقاله تجربه و تمایز میان معرفت پیشین و پسین تحت فایل ورد (word) دارای 25 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله تجربه و تمایز میان معرفت پیشین و پسین تحت فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله تجربه و تمایز میان معرفت پیشین و پسین تحت فایل ورد (word)
چکیده
مقدّمه
معرفت
پیشین
تجربه
ناسازگارى وجود معرفت پیشین به قضیهاى با معرفت پسین به همان قضیه
خاتمه
منابع
پی نوشت
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله تجربه و تمایز میان معرفت پیشین و پسین تحت فایل ورد (word)
- Bonjour, L., The Structure of Empirical Knowledge, Cambridge, Mass: Harvard University Press,
- Casullo, Albert, A Priori Justification, New York, Oxford University Press,
- Field, Hartry, “A priority as an Evaluative Notion”, in New Essays on the A Priori, ed. Paul Boghossian, New York, Oxford University Press,
- Gettier, Edmund, “Is Justified True Belief Knowledge” Analysis32, 1963, p. 121-
- Kant, Immanuel, Critique of Pure Reason, translated and ed. by Paul Guyer & Allen W. Wood, New York, Cambridge University Press,
- Keline, Peter D., “A Proposed Definition of Propositional Knowledge”, in Knowledge and Justification, ed. Ernest Sosa, Vermont: Dartmouth Publishing Company,
- Kitcher, Philip, The Nature of Mathematical Knowledge, New York, Oxford University Press,
- Kripke, A., “A Prori Knowledge, Necessity, and Contingency”, in A Priori Knowledge, ed. Paul Moser, New York, Oxford University Press,
- Lewis, David, On the Plurality of Worlds, Malden, Blackwell,
- Moser, Paul, “Propositional Knowledge”, in Knowledge and Justification, ed. Ernest Sosa, Vermont, Dartmouth Publishing Company,
چکیده
به نظر مىرسد، علىرغم تنوّع تعاریف معرفت پیشین، همگان بر این اتفاق دارند که در تمایز میان معرفت پیشین و پسین، نقش اصلى را مفهوم «تجربه» ایفا مىکند و آنچه معرفت را به دو بخش تجربى و غیرتجربى یا پیشین و پسین تقسیم مىکند، میزان نقش تجربه در توجیه آن است. بالطبع تعیین حدود تجربه براى روشن ساختن این تمایز کارى اساسى است. از سوى دیگر این سؤال نیز مطرح است که: آیا مىتوان به یک قضیه، هم معرفت پیشین و هم معرفت پسین داشت؟ به عبارت دیگر، پیشین یا پسین بودن معرفت به یک قضیه، ریشه در خود قضیه دارد یا اینکه تعیین منبع توجیه، بر عوامل بیرونى مبتنى است؟ در میان معرفتشناسان معاصر، این نظریه رایج شده است که معرفت پیشین به یک قضیه با معرفت پسین به همان قضیه تنافى ندارد. در این مقاله، قصد من آن است که اولاً معناى تجربه را روشن سازم؛ ثانیا اثبات کنم که ریشه تمایز میان دو قسم معرفتْ خود قضیه است. به عبارت دیگر، معرفت پیشین و پسین به قضیه واحد، ممکن نیست
کلیدواژهها: پیشین، تجربه، توجیه، قضیه، کلّى، معرفت
مقدّمه
یکى از مباحث اصلى در مسئله معرفت پیشین1 ایضاح دقیق مفهوم آن، و به عبارت دیگر،ترسیم مرز میان معرفت پیشین با معرفت پسین2 است. در دهههاى اخیر میان معرفتشناسانتا حدى این عقیده رایج شده است که هرچند میان معرفت پیشین و پسین تمایز وجود دارد، امّا چنین نیست که معرفت پیشین و پسین به یک قضیه ممکن نباشد. کریپکى،3 کیچر4 وکاسولو5 بر این مطلب تأکید کردهاند. کریپکى میان معرفت پیشین به یک قضیه با معرفت پسینبه آن تنافى نمىبیند.6 به گفته وى، فیلسوفان ـ به اشتباه ـ از اینکه مىتوان به قضیهاى علمپیشین داشت، نتیجه گرفتهاند که باید به آن قضیه علم پیشین داشت؛ در حالى که چنین نیست و قضیهاى که قابلیت معرفت پیشین دارد، ممکن است به نحو پسین معلوم باشد. وى مثال مىزند: اگر کسى به وسیله ماشینحساب یا رایانه اوّل بودن عددى را محاسبه کند، در این صورت، معرفت وى به اوّل بودن آن عدد پسین است؛ زیرا وى بر مبناى اعتماد به قوانین فیزیکى و درست عمل کردنِ ماشین مزبور به این آگاهى دست یافته است. علم وى بر مبناى شواهد غیرتجربى نیست و بنابراین پسین است. در عین حال، این شخص مىتواند بر اساس محاسبات غیرتجربى به اوّل بودن این عدد آگاهى یابد. بنابراین، این دو با هم سازگارند. کیچر هم این سازگارى را قبول دارد.7 وى معتقد است: معرفت پسین به قضایایى که مىتوان به آنها معرفتپیشین داشت، ممکن است. بنا به گفته کاسولو، عقیده بسیارى از معرفتشناسان این است که تبیین قانعکنندهاى از توجیه پیشین باید این سازگارى را ممکن بشمارد
این دید نسبت به تمایز میان پیشین و پسین، در گفته هاى کانت دیده نمىشود. در حقیقت، چنانکه کریپکى هم اذعان دارد، بسیارى از گفتههاى کانت و حتى برخى از فیلسوفان بعدى حاکى از آن است که چنین سازگارى را نمىپذیرفتهاند.9 هدف اصلى من در این مقاله آن است که نادرستى دیدگاه رایج اخیر را اثبات کنم. تمایز میان معرفت پیشین و پسین چنان است که معرفت به معناى دقیق آن به یک قضیه یا پیشین است و پسین نیست و یا به عکس پسین است و پیشین نیست. روشن است که این کار بدون ارائه تعریفى از معرفت پیشین، و به دنبال آن معرفت پسین ممکن نیست. معرفتشناسان تعاریف مختلفى براى معرفت پیشین ارائه کردهاند. مىتوان گفت وجه مشترک بیشتر آن تعاریف ـ اگر نه همه آنها ـ گونهاى نفى یا تقلیل نقش تجربه در معرفت پیشین است. بنابراین، نقش اساسى را در این تمایز، «تجربه» ایفا مىکند و تفاوتهاى میان تعاریف مختلفْ در بحث کنونى تأثیرى ندارد. از اینرو، مىتوانم تعریف کانتى از معرفت پیشین را مبناى بحث خویش قرار دهم.10 بنابراین، ابتدا مقصود خویش را از معرفت ـ به طور کلّى ـبیان مىکنم و همچنین، با ارائه برخى توضیحات، اجمالِ اوّلیه موجود در تعریف کانتى را برطرف مىسازم؛ آنگاه با توجه به نقشى که تجربه در این بحث دارد، مقصود از آن را روشن خواهم کرد و سپس، بر مدّعاى اصلى خویش استدلال خواهم نمود
معرفت
مقصود من از معرفت در این بحث، معرفت قضیهاى11 است؛ یعنى معرفتى که متعلّق آن یکقضیه است. بنابراین، معرفت تصوّرى، معرفت از راه آشنایى و مهارت مورد بحث نیستند. تا چند دهه پیش، تعریف رایج معرفت قضیهاى، «باور صادق موجّه» بوده است.12 مطابق اینتعریف، براى اینکه «ع» به «ق» معرفت داشته باشد، باید: اولاً «ع» به «ق» باور داشته باشد؛ ثانیا «ق» صادق باشد؛ ثالثا «ع» در باور خود به «ق» موجّه باشد. با انتشار مقاله مشهور گتیه،13تمامیت این تعریف مورد تردید واقع شد و معرفتشناسان درصدد برآمدند با اصلاحاتى آن را کامل نمایند. امّا با وجود اختلاف معرفتشناسان در تمامى تعاریف، توجیه یا عنصرى جایگزین یکى از اجزاى تعریف است. از سوى دیگر، پیشین بودن هم وصفى مربوط به توجیه یا آن عنصر جایگزین است. باید توجه داشت که جایگزینىِ توجیه با عنصرى دیگر در برخى تعاریف، در بحث کنونى مهم نیست؛ زیرا موضوع اصلى این مقاله تعیین حدود وصف پیشین بودن است که یا صفتِ توجیه است یا صفت عنصرى جایگزین توجیه. بنابراین، اوصاف دیگر این عنصر اساسىِ غیر از صدق و باور، تأثیرى در این بحث ندارد. به همین دلیل، از این پس، همواره واژه «توجیه» را به کار مىبرم؛ ولى سخن من بر عنصر احتمالى جایگزین توجیه نیز قابل اطلاق است. از اینرو، با چشمپوشى از بحثهاى مطرح برسر تمامیت این تعریف، و بدون بحث تفصیلى درباره همه عناصر این تعریف، آن را مبناى بحث خویش قرار مىدهم
پیشین
واژه «پیشین» وصفى است که درباره حکم، قضیه، باور، توجیه و بالاخره معرفت به کار رفته است. بدون شک، استعمال این واژه در اصطلاح فلسفى، بدون توجه به معناى لغوى آن نیست. بر اساس معناى لغوى این کلمه و نیز با توجه به سابقه این بحث در آثار فیلسوفان، مىتوان پیشین بودن را اینگونه توضیح داد: هرکدام از حکم، قضیه و; را که متّصف به پیشین بودن کنیم، به این جهت است که آن را مقدّم بر تجربه مىدانیم. منظور از تقدّم در اینجا تقدّم زمانى نیست (یعنى لازم نیست حکم یا قضیه یا دیگر موارد مذکور از نظر زمانى مقدّم بر وجود تجربه باشند تا متّصف به پیشین بودن شوند)؛ بلکه مراد از تقدّم، استقلال است. استقلال هم به معناى بىنیازى است. مثلاً اگر معرفتى را به پیشین بودن متّصف کنیم، این امر بدان معناست که آن معرفت نیازمند به تجربه نیست. از اینرو، مىتوان گفت: معرفت پیشین یعنى معرفتى که نیازمند به تجربه نیست، قضیه پیشین یعنى قضیهاى که نیازمند تجربه نیست و; . مراد از نیازى که در اینجا نفى مىشود، چه نیازى است؟ ممکن است کسى بگوید: مرادْ مطلق نیازمندى است. معرفت پیشین معرفتى است که هیچ نیازى به تجربه نداشته باشد؛ به عبارت دیگر، فاعل شناساى فاقد هرگونه تجربه هم بتواند آن معرفت را دارا باشد. آیا چنین معرفتى هست؟ آیا کسى که هیچ نوع تجربهاى نداشته است، ممکن است بتواند به چیزى معرفت پیدا کند؟ در مقام پاسخ به این سؤال، با ابهام دیگرى مواجه مىشویم. مفهوم تجربه در معانى مختلفى به کار رفته است. در معنایى وسیع، این مفهوم شامل تجارب حسى، خودآگاهى، آگاهى به حالات درونى، و راههاى غیرمتعارف کسب دانش همچون تلهپاتى (برفرض وجود) مىشود. اگر تجربه را در این معناى وسیع به کار ببریم و مقصودمان از بىنیازى به تجربه هم مطلق نیازمندى باشد، در این صورت به وضوح باید معرفت پیشین را انکار کرد؛ زیرا نمىتوانیم موردى از معرفت را پیدا کنیم که به هیچ وجه محتاج به تجربه با این معناى وسیع نباشد. هرگونه تفکر و تأمّل ذهنى هم مصداقى در تجربه به این معناى وسیع است. بنابراین، حتى قضایاى ریاضى را باید تجربى دانست. افزون بر این، اگر دایره تجربه را نیز به تجربه حسى محدود سازیم، باز باید وجود معرفت پیشین را انکار کنیم؛ زیرا همه مواردى از معرفت که فیلسوفانْ آنها را معرفت پیشین دانستهاند، به گونهاى به تجربه حسى نیازمندند. این قضیه که «یک چیز نمىتواند همزمان به کلّى هم سیاه و هم سفید باشد» عموما قضیهاى پیشین تلقّى مىشود؛ امّا اگر فرض کنیم کسى از ابتداى تولّد نابینا باشد، او معناى سیاه و سفید را درک نخواهد کرد. درک سیاهى و سفیدى نیازمند تجربه حسى است. روشن است که معرفت به این قضیه براى کسى امکانپذیر است که بتواند مفهوم سیاهى و سفیدى را درک کند. بسیارى از فیلسوفان بر این عقیدهاند که داشتن هرگونه مفهومى، نیازمند نوعى تجربه در معناى وسیع است و کسى که هیچ تجربهاى نداشته باشد، هیچ مفهومى هم نخواهد داشت. به عبارت دیگر، اغلب فیلسوفان منکر وجود مفاهیم فطرى هستند. اگر معرفت پیشین را معرفتى بدانیم که به هیچ وجه نیازمند تجربه نیست، در این صورت، فقط کسى مىتواند وجود این دسته معارف را بپذیرد که وجود مفاهیم فطرى را پذیرفته باشد؛ پیشفرض قبول معرفت پیشین، قبول معرفت فطرى خواهد بود. امّا این تحلیل قابل قبول نیست؛ زیرا فیلسوفى مانند کانت، در عین انکار وجود مفهوم فطرى،14 معرفت پیشین را مىپذیرد. بنابراین اگر نیازمندى به تجربه را در معنایى عام تلقّى نماییم، یا باید کانت را به تناقضگویى متهم کنیم که اتهامى است بدون شاهدى مقبول؛ یا اینکه در عین نفى اتهام از وى، خود باید تعریفى از معرفت پیشین ارائه کنیم که بسیار محدود است و ما را از ورود به میدان بحث با فیلسوفان بازمىدارد. از آنجا که فیلسوفان با هیچکدام از دو گزینه یادشده موافق نیستند، نتیجه مىگیریم که: «نیازمندى به تجربه» در معناى عام آن، در اینجا موردنظر نبوده است. به تعبیر دیگر، معرفت پیشین ـ نزد فیلسوفان ـ معرفتى نیست که هیچگونه نیازى به تجربه نداشته باشد؛ بلکه آنان معرفتى را پیشین دانستهاند که تجربه در توجیه آن دخالتى نداشته باشد، هرچند همه مفاهیم موجود در آن با کمک گرفتن از تجربه به دست آمده باشند. بنابراین، معرفت پیشین معرفتى است که منبع توجیه آن تجربه نباشد.15 اکنون نوبت آن است که مقصود از تجربه را روشن سازم
تجربه
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : علی در : 95/4/6 3:52 صبح
مقاله معیار صدق گزارههای دینی تحت فایل ورد (word) دارای 24 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله معیار صدق گزارههای دینی تحت فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله معیار صدق گزارههای دینی تحت فایل ورد (word)
چکیده
مقدمه
اعتبار و کاشفیت ذاتی یقین
علم اجمالی
ابتنای معرفتهای ظنی و جزمی بر یقین بالمعنیالاخص
راهحلهای مبتنی بر ارتباط گزاره و مُدرِک
1 راهحل شهید صدر
2 راهحل مبتنی بر کفایت احتمال برای اثبات حقانیت آموزههای اسلامی
3 راهحل مبتنی بر رویکرد حجیت در معرفتشناسی
4 راهحل مبتنی بر آموزه علم حضوری و تحدی
نتیجهگیری
پینوشتها:
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله معیار صدق گزارههای دینی تحت فایل ورد (word)
ـ الحسینی الحائری، سید کاظم، مباحث الاصول فی تقریرات درس آیتالله العظمی سید محمدباقر الصدر، (قم، مؤلف، 1408هـ ق);
ـ الصدر، سید محمدباقر، الاسس المنطقیه للاستقراء، (بیروت، دارالتعاریف، 1397هـ. ق);
ـ کاظمی، محمدعلی، فوائد الاصول، (قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1406 هـ. ق)، ج 3;
ـ المجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، (بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403هـ. ق)، الطبعه الثانیه;
ـ المظفر، محمدرضا، اصول الفقه، (النجف، دارالنعمان، 1386هـ. ق)، الطبعه الثانیه;
ـ حسینزاده، محمد، دراسات فی اصول الفقه، (جزوه منتشره نشده);
ـ ـــــ ، درآمدی بر معرفتشناسی و مبانی معرفت دینی، (قم، مؤسسه آموزشی و پژهشی امام خمینی، 1383);
ـ ـــــ ، دینشناسی، (قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1378);
ـ ـــــ ، «معرفت لازم و کافی در دین»، مجله معرفت فلسفی 7، (بهار 1384);
ـ طباطبائی، سید محمدحسین، الحاشیه علی کفایه الاصول، (قم، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، بیتا);
ـ میرداماد، السبع الشداد، (قم، مطبعه الاسلام، بیتا)
چکیده
بنیادیترین مسئله در حوزه معرفتشناسی دینی، که دشوارترینِ آنها نیز هست، معیار صدق گزارههای ظنی و جزمی دین است. از منظر ما برای معرفت به دین، جزم و علم متعارف و اطمینان کفایت میکند. بر اساس این نگرش، یعنی کفایتِ علم متعارف یا جزم، معیار صدق این گونه معرفتها چیست؟ در پاسخ به این مسئله، چندین معیار برای ارزیابی معرفتهای اطمینانی یا جزمی میتوان برشمرد. در این مقال، هر یک از راهحلهای مزبور را بررسی کردهایم، که مهمترین آنها دکترین حجیت در معرفتشناسی دینی و راهبرد شهید صدر در حل مسئله استقراست
این راهحلها در صورتی قابل استنادند که نتوانیم گزارههای ظنی، جزمی و یقینی بالمعنیالاعم دین را بر گزارههای یقینی بالمعنیالاخص مبتنی بدانیم. اما اگر بتوانیم آن معرفتها و گزارهها را بر گزارههای یقینی بالمعنیالاخص مبتنی بدانیم، نیازی به آن راهحلها نیست. از نظر ما چنین ابتنایی ممکن است
کلید واژهها
اعتبار ذاتی یقین، گزارههای تعبدی و غیرتعبدی، یقین ذاتی و موضوعی، آموزه حجیت، احتمال، تحدی
مقدمه
با نگاهی هرچند گذرا به دین، میتوان بدین نتیجه رهنمون شد که در بخشهایی از دین، دستیابی به معرفت یقینی بالمعنیالاخص ممکن است، و نیز در بخشهایی از دین که تحصیل چنین معرفتی ممکن است، تحصیل آن لازم نیست، بلکه علم متعارف (اطمینان) یا حداکثرْ یقین روانشناختی (جزم) کفایت میکند.1 اکنون با پرسشی اساسی و بسیار دشوار روبهرو میشویم: در صورت کفایت علم متعارف یا یقین روانشناختی، چگونه میتوان صدق این گونه معرفتها را، که با جهل مرکب و عدم مطابقت با واقع نیز سازگارند، اثبات کرد؟ آیا راهی برای احراز صدق اینگونه گزارهها وجود دارد؟ معیار صدق آنها چیست؟
به نظر میرسد مسئله ذکر شده دشوارترین مسئلهای است که بشر از دیرباز تاکنون با آن روبهرو بوده است. به اختصار، اینگونه میتوان پاسخ گفت که گزارههای دینی به دو دسته قابل تقسیماند
1 گزارههای تعبدی;
2 گزارههای غیرتعبدی
منظور از گزارههای تعبدی در دین، گزارههاییاند که راه شناخت آنها ادله نقلی است و ما جز ادله نقلی راهی برای شناخت آنها نداریم; ادلهای نقلی که حاکی از رفتار یا گفتار معصوم است، دلیل آنهاست. از طریق آن ادله میتوان به آن گزارهها معرفت یافت; نظیر عمده احکام عملی دین همچون تعداد رکعات نماز صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشا، و وجوب حمد و سوره در رکعتهای اول و دوم. با تعریف یاد شده، معنای عبارت «گزارههای غیرتعبدی» آشکار میشود. منظور از این دسته، گزارههاییاند که معرفت به آنها از راه عقل (با کمک حس یا بدون کمک حس) ممکن است. آشکار است که این اصطلاح با اصطلاح تعبدی در دانش اصول، که به معنای تکلیف مبتنی بر قصد قربت است، تمایزی اساسی دارد. اصطلاح مزبور، افزون بر احکام، دستهای از اصول اعتقادی و ارزشهای اخلاقی را که با ادله نقلی اثبات میشوند نیز دربرمیگیرد
معیار یا راه احراز صدق گزارههای تعبدی این است که آنها را به گزارههای دسته دوم، یعنی گزارههای غیرتعبدی، ارجاع دهیم. عمده احکام دین و پارهای از فروع اخلاقی و اعتقادی تعبدی بوده، میتوان آنها را به گزارههای غیرتعبدی دین ارجاع داد; زیرا تعبد ما در تعقل و عقلانیت ما ریشه دارد و احکام و گزارههای تعبدی دین بر گزارههای غیرتعبدی در انسانشناسی، فرجامشناسی، راهشناسی و خداشناسی دین مبتنی است. بدینترتیب، معیار صدق گزارههای تعبدی دین، ارجاع آنها به گزارههای غیرتعبدی دین است. گزارههای تعبدی، چه ظنی باشند و چه جزمی (یقینی بالمعنیالاعم)، یا به عبارت دیگر، چه از راه ظنون معتبر اثبات شوند چه از راه دلیلهایی که مفید یقین بالمعنیالاعم هستند، در تعقل ریشه دارند و بر گزارههای غیرتعبدی دین مبتنیاند. اکنون جای این پرسش است که چگونه میتوان این گونه گزارهها را ارزیابی کرد و صدق آنها را محرز ساخت؟
به اختصار میتوان گفت گزارههای غیرتعبدی دین اگر عقلی و پیشین باشند، مانند گزارههای «خدا وجود دارد و عالم، دانا و توانای مطلق است»، معیار صدق آنها ارجاع به بدیهیات اولی است، و اگر پسین باشند، در صورتی که به بدیهیات اولی ارجاع یابند صدق آنها یقینی، محرز و تردیدناپذیر است
اما در این راهحل با مشکلی جدی روبهروییم: از یک سو، چنانکه پیشتر گذشت، در بخشهایی از دین نمیتوان به معرفت یقینی بالمعنیالاخص، که عقلا احتمال خطا در آن منتفی است، دست یافت; زیرا آنها برهانپذیر نیستند، و نمیتوان درباره آنها برهانی اقامه کرد. در نتیجه، درباره آنها صرفاً میتوان به علم متعارف (اطمینان) یا در نهایت یقین روانشناختی (جزم) دست یافت. از سوی دیگر، در آنجا نیز که میتوان به معرفت یقینی بالمعنیالاخص دست یافت، تحصیل چنین معرفتی لازم نیست; زیرا چنانکه گذشت، تحصیل چنین معرفتی برای همگان ممکن نیست. همگان نمیتوانند در مواردی که دستیابی به یقین بالمعنیالاخص ممکن است، به این گونه معرفت دست یابند. بدینسان، نگرش یاد شده، مستلزم این مسئله دشوار است که از منظر معرفتشناسی چه راهحلی برای ارزیابی و تضمین اینگونه معرفتها داریم؟ اگر علم متعارف، بلکه یقین روانشناختی و جزم، در شناخت گزارههای دینی کافی باشد، به نوعی هرج و مرج معرفتشناختی یا پلورالیسم معرفتی میانجامد و لازم میآید هر کس بتواند با ادعای جزم یا اطمینان بر ادعای خود در باب دین صحه گذارد
اعتبار و کاشفیت ذاتی یقین
شاید بتوان برای حل این مشکل از مبحث ذاتی بودن حجیت در ادله یقینی و بازگشت حجیت دیگر ادله به آنها استفاده کرد و بر آن شد که حجیت ادله غیریقینی، همچون امارات و اصول عملیه بر ادله یقینی و قطعی مبتنی بوده، اعتبار خود را از ادله یقینی به دست میآورد، اما حجیت و اعتبار ادله یقینی به خود آنهاست و بر امر دیگری بیرون از ذات آنها مبتنی نیست. محقق نایینی مبنای فوق را به اختصار چنین بیان کرده است
طریقیه کلّ شیء لابدّ و ان ینتهی إلی ما بالذات و الاّ لزم التسلسل و ممّا ذکرنا یعلم أنّ نفی الطریقیه و الحجیه عن القطع ایضاً لایعقل إذ لایمکن شرعاً سلب ما هو من لوازم الذات، مضافاً إلی لزوم التناقض;
مبنای مزبور نقض و ابرام شده و اصلاحاتی در آن صورت گرفته است. از یک سو، حجیت، امری اعتباری و تشریعی است، اما طریقیت و کاشفیت و نیز یقین اموری تکوینیاند. معنا ندارد که حجیت ذاتی یا لازمه ذاتِ کاشفیت و طریقیت یا یقین باشد. چگونه میتوان تصور کرد حجیت که امری اعتباری است ذاتی یا لازمه ذات قطع باشد؟
از سوی دیگر، کاشفیتِ از واقعْ ذاتی قطع و یقین نیست; زیرا در قطع و یقین روانشناختی، خطا و جهل راه دارد و گاهی با واقع مطابق نیست. اگر کاشفیت از واقع ذاتی قطع باشد، وقوع خطا و اشتباه و عدم دستیابی به واقع درباره آن قابل تصور نیست. توضیح آنکه قطع و یقین از اقسام ادراک حصولی است. گرچه علم حصولی، در واقع، نور بوده، عین طریقیت و انکشاف است، ممکن است این ادراک با واقع مطابق باشد و ممکن است نباشد. مطابقت نکردن با واقعْ، آن را از علم و ادراک بودن، که عین کاشفیت و طریقیت است، خارج نمیسازد. بدینترتیب، حقیقت یقین و قطعْ کاشفیت است نه کاشفیت از واقع; طریقیت است نه طریقیت از واقع. آنچه ذاتی قطع است، کاشفیت است نه کاشفیت از واقع
با توجه به آنچه گذشت، حجیت لازمه ذات یا ذاتی قطع نیست، بلکه امری اعتباری و تشریعی است و کاشفیت و طریقیت، امری تکوینی و غیراعتباری. ملازمهای میان ذاتی بودن کاشفیت و حجیت در یقین نیست. از آنجا که حجیت برای قطع و یقین اعتباری و تشریعی است، در پارهای از مواردْ نفی حجیت از آن ممکن است; نظیر یقین وسواسی و یقین حاصل از راه قیاسهای فقهی
حاصل آنکه بر اساس مبنای اول، حجیت و کاشفیتْ تکوینی و ذاتی یقین، بلکه عین یقین، است; اما بر اساس مبنای دوم، حجیت امری اعتباری و تشریعی است. گرچه هر دو مبنا در این جهت با یکدیگر متفاوتند که به لحاظ یک مبنا حجیت ذاتی یقین و ادله یقینی است و به لحاظ مبنای دیگر، حجیت یقینْ اعتباری است، هر دو مبنا در این جهت مشترکند که حجیت ادله غیریقینی بالغیر است و حجیت ادله یقینی فی نفسه است. بدین ترتیب، اعتبار و ارزش معرفتی ادله غیریقینی به ادله یقینی بازمیگردد
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : علی در : 95/4/6 3:52 صبح
مقاله آیا فلسفه اسلامی داریم؟ تحت فایل ورد (word) دارای 18 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله آیا فلسفه اسلامی داریم؟ تحت فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله آیا فلسفه اسلامی داریم؟ تحت فایل ورد (word)
چکیده
مقدّمه
عنوان (فلسفه اسلامی) و مشکل آن
آیا فلسفه اسلامی امکانپذیر است؟
آیا فلسفه اسلامی داریم؟
پىنوشتها
چکیده
اینکه عنوان (فلسفه اسلامی) صرفا یک نام است یا توصیفی است حقیقی، مسئلهای است در خور بحث. در این مقاله، ابتدا مجموعهای که تحت این عنوان شناخته میشود معرفی میگردد و سپس نشان داده میشود که عنوان مذکور صرفا نام این مجموعه نیست، بلکه توصیف حقیقی آن است؛ یعنی، مجموعه مذکور هم حقیقتا فلسفه است و هم حقیقتا اسلامی. بدین منظور، دو نوع نقش برای آموزههای دینی در فلسفه فرض میشود، که یک نوع با ماهیت فلسفی فلسفه سازگار نیست و نوع دیگر سازگار است. در مرحله بعد، با تشریح نقش اخیر دین در فلسفه، برای دین حداقل چهار نحو تأثیر سازگار در فلسفه تصویر میشود. در نهایت، نشان داده میشود که دین اسلام در فلسفه مورد بحث چنین تأثیراتی داشته است، پس فلسفه مذکور حقیقتا اسلامی است
کلید واژهها
فلسفه، اسلام، فلسفه اسلامی
چند گاهی است که درباره درستی یا نادرستی عنوان »فلسفه اسلامی« چالشهایی وجود دارد. برای داوری درست در اینباره کافی است سه مسئله زیر را به ترتیب بررسی کنیم
مسئله اول: عنوان (فلسفه اسلامی) و مشکل آن؛
مسئله دوم: آیا فلسفه اسلامی امکانپذیر است؟
مسئله سوم: در صورت امکانپذیر بودن، آیا چنین فلسفهای وجود دارد؛ به عبارت دیگر، آیا مجموعه معارفی که ما امروز آن را تحت عنوان (فلسفه اسلامی) میشناسیم واقعا فلسفه اسلامی است؟
مقدّمه
پیش از هر بحثی، باید توجه داشت که در فرهنگ اسلامی عنوان (فلسفه اسلامی) به مجموعهای از مسائل اطلاق میشود که در باب امور عامه، خداشناسی، علمالنفس، معرفتشناسی و دینشناسی مطرح میشوند، که باب امور عامه یا الهیات بالمعنی الاعم خود شامل مباحثی است همچون احوال کلی وجود، وجود مستقل و رابط، وجود ذهنی، مواد ثلاث، جعل، ماهیت، وحدت و کثرت، علیت، قوه و فعل، ثبات و سیلان، علم و عالم و معلوم و مقولات عشر؛ و باب خداشناسی یا الهیات بالمعنی الاخص شامل مباحثی است همچون اثبات ذات، توحید، مباحث کلی صفات، اثبات تک تک صفات نظیر علم و قدرت و حیات و اراده و کلام و سمع و بصر و توضیح نحوه هریک از این صفات و مسائل ناشی از هر یک از صفات مانند قضا و قدر و لوح و قلم و عرش و کرسی و جبر و تفویض و بالاخره مباحث مربوط به افعال نظیر اثبات عوالم مجرد، حل مشکل شرور، دوام فیض و حدوث عالم؛ و باب علمالنفس شامل مباحثی است همچون تعریف نفس، اثبات وجود نفس، اثبات جوهریت نفس، اثبات تجرد نفس، حدوث یا قدم نفس، قوای نفس و شئون آنها، نحوه ارتباط قوای نفس با نفس و بالاخره بقای نفس پس از مرگ؛ و معرفتشناسی شامل مباحثی است که عمدتا در کتب برهان و به طور پراکنده مطرحاند و بابی به آن اختصاص ندادهاند و بالاخره باب دینشناسی فلسفی شامل مباحثی است همچون حقیقت مرگ، بطلان تناسخ، اثبات معاد، عالم برزخ یا مثال منفصل، حقیقت حشر، حقیقت قیامت، حقیقت میزان و حساب، حقیقت سعادت و شقاوت، حقیقت بهشت و جهنم، حقیقت وحی، لزوم وحی، مسئله نبوّت و از همه مهمتر مسئله معاد جسمانی
مجموعه فوق، یا دستکم بخش اعظم آن، در بسیاری از کتابهای مهم فلسفی – از شفای ابنسینا، که اولین کتاب مفصل فلسفی است، تا اسفار صدرالمتألهین، که مهمترین کتاب مفصل فلسفی در چهار سده اخیر است و نیز در بسیاری از کتب مهم فیمابین – مطرح است و هر فیلسوفی، به فراخور مبانی و طرز فکر خود، درباره آنها نظر دارد و طبعا بسیاری از این مسائل در اثر بحثها و چالشها، در طول تاریخ فلسفه اسلامی، پیوسته دگرگون شدهاند و در نهایت، عمده آنها در نظام فلسفی صدرالمتألهین، حکمت متعالیه، کمال یافته و تثبیت شدهاند و از آن پس کمتر جرح و تعدیل یافتهاند. مقصود از (فلسفه اسلامی) مجموعه مذکور است از بدو پیدایش تا حال حاضر با همه تغییر و تحولاتی که در طول این مدت در آن راه یافته است. اکنون به پرسش نخست بپردازیم
عنوان (فلسفه اسلامی) و مشکل آن
برای اینکه مقصود از مسئله اول را بهتر درک کنیم، باید ابتدا مقصود از فلسفه و اسلام را روشن بیان کنیم. به نظر حکمای اسلامی، فلسفه مجموعه مسائلی است برهانی در باب موجود بماهو موجود؛ به عبارت سادهتر، فلسفه مجموعه مسائلی هستیشناسانه است که با استنتاج معتبر منطقی، بیواسطه یا باواسطه، از بدیهیات اولیه یا ثانویه عقلی حاصل شدهاند. بدیهیات اولیه و ثانویه، و به ویژه بدیهیات اولیه، که نقشی اساسی در فلسفه دارند، گزارههایی هستند که عقلْ خود به خود و بدون کسب و نظر، و به اصطلاح بدون کمک از استدلال، قادر به درک صدق آنهاست. همانطور که تعریف فوق نشان میدهد، صرف اینکه مجموعهای از مسائل مضمونی هستیشناختی داشته باشند کافی نیست برای اینکه آنها را فلسفه بدانیم، بلکه روش حصول آنها، و به تعبیر دقیقتر، روش اثبات صدق آنها، نیز باید عقلی باشد؛ یعنی، از طریق استدلالهایی که در نهایت مبتنی بر بدیهیات عقلیاند ثابت شده باشند و به اصطلاح باید برهانی باشند. پس فلسفه، علاوه بر اینکه در باب هستی بحث میکند، دارای دو ویژگی انفکاکناپذیر است: اول اینکه روش آن استدلالیاست و در نتیجه، هیچ مسئله هستیشناسانهای تا هنگامی که صدقش از طریق استدلال ثابت نشود فلسفی نیست. دوم اینکه مبادی فلسفه بدیهیات اولیه و ثانویه عقلی، و به ویژه بدیهیات اولیهاند؛ یعنی، مقدماتی که در استدلال برای اثبات صدق گزارهای فلسفی به کار میروند یا باید بدیهی باشند و یا در نهایت به بدیهیات منتهی شوند، پس تا هنگامی که نتوان صدق مسئلهای هستیشناختی را، بیواسطه یا باواسطه، به صدق گزارههای بدیهی – که عقل خود به خود قادر به درک صدق آنهاست – مستند کرد، آن مسئله فلسفی نیست، خواه صدق آن از طریق دیگری، مثلا مستند به وحی، احراز شده باشد یا نه. اما مقصود از اسلام مجموعه آموزهها و تعلیماتی است که در قرآن کریم و روایات معتبر منقول از معصومین: مطرح شدهاند، اعم از اینکه این آموزهها مضمونی هستیشناختی داشته باشند یا نه. با توجه به اینکه اسلام، همانند یهودیت و مسیحیت، از ادیان آسمانی است که از طریق نزول وحی بر پیامبر 9به دست ما رسیده است و با توجه به اینکه امور وحیانی تعبدیاند، میتوان گفت که ویژگی آموزههای اسلامی، مانند آموزههای هر دین آسمانی دیگر، تعبدی بودن آنهاست؛ یعنی، این آموزهها، خواه مضمونی هستیشناختی داشته باشند خواه نه، به استناد ایمان به خداوند و معصومان: و بدون مطالبه دلیل پذیرفته میشوند. به عبارت دیگر، اعتقاد به صدق آموزههای دینی، چه از نوع هستیشناسی باشند و چه غیر آن، مستند به اعتقاد و ایمان به صدق خداوند و معصومان: است نه مستند به درک صدق گزارههای بدیهیای که قادر به اثبات آن آموزهاند، به طوری که اگر کسی مدعی شود که این آموزهها را تصدیق نمیکند مگر اینکه از طریق عقل هم آنها را اثبات کند، چنین کسی مؤمن نیست. مؤمن حقیقی باید محتوای وحی – اعم از قرآن و روایات معتبر – را، از آن جهت که وحی است، بیهیچ قید و شرطی، تصدیق کند، خواه عقل هم از طریق استدلال قادر به درک صدق آن باشد یا نباشد
اکنون میتوان دریافت که عنوان »فلسفه اسلامی« با چه مشکلاتی روبهروست. مقصود از فلسفه اسلامی مجموعهای از مسائل است که هم ماهیت فلسفی دارند و هم ماهیت اسلامی، از هر دو ویژگی برخوردارند، طبعا چنین مجموعهای با سه مشکل مواجه است
مشکل اول: این مشکل در مسائلی است که عقل در آنها حکمی خلاف وحی دارد. توضیح اینکه فلسفه اسلامی به معنای مذکور در بالا، چون فلسفه است، باید عقلی باشد و در هر مسئلهای از آن به حکم عقل گردن نهاد، و چون اسلامی است، باید در مسائلی از آنکه وحی حکم دارد به حکم وحی هم گردن نهاد و بالنتیجه اگر در مسئلهای عقل حکمی خلاف وحی داشته باشد، باید به دو حکم متعارض گردن نهاد که ممکن نیست، پس در چنین مسائلی با تعارض عقل و وحی روبروییم. این مشکل به بحث فعلی ما مربوط نیست و در مبحث مشهور (تعارض عقل و دین) بدان میپردازند
مشکل دوم: این مشکل که عام است و حتی مسائلی را که در آنها عقل و وحی حکمی یکسان دارند نیز شامل میشود، پاسخ به این سؤال است که آیا میتوان برای وحی آنچنان نقشی در فلسفه قائل شد که به موجب آن فلسفهای وحیانی داشت، به نحوی که هم ماهیت فلسفی فلسفه حفظ شود و هم وحیانی باشد یا به محض اینکه وحی به کمک فلسفه آید فلسفه از فلسفه بودن ساقط میشود. به اختصار، آیا ممکن است فلسفهای در عین اینکه فلسفه است وحیانی هم باشد؟ به تعبیر دقیقتر، آیا دو وصف »فلسفی« و »وحیانی« باهم سازگارند، به طوری که گزارهای واحد از همان جهت که فلسفی است وحیانی باشد یا نه، بالضروره گزاره مذکور به اعتباری که وحیانی است فلسفی نیست و به اعتباری که فلسفی است وحیانی نیست؟
پاسخ به این سؤال مشکل نیست. اجمالا حکمای اسلامی منکر امکان فلسفه وحیانی، به معنای مذکور در بالا هستند؛ زیرا همانطور که گفتیم، صرف اینکه گزاره صادقی مضمونی هستیشناسانه داشته باشد کافی نیست برای اینکه گزارهای فلسفی باشد، بلکه علاوه بر این، باید صدق آن از طریق عقل درک شود؛ به عبارت دیگر، هر گزاره هستیشناسانهای که صدق آن از طریق عقل درک شود، از آن جهت که از طریق عقل درک میشود، فلسفی است. پس گزارههای هستیشناسانهای که صدقشان از طریق وحی درک میشود، از آن جهت که از طریق وحی درک میشوند، فلسفی نیستند. در یک کلام، اصلا فلسفه یعنی هستیشناسی عقلانی از آن جهت که عقلانی است، پس هستیشناسی وحیانی، هرچند حقیقتا هستیشناسی است و هرچند وحیانی بودن آن، در نظر مؤمنان و متدینان، موجب کاهش ارزش معرفتشناختی آن نیست و حتی موجب افزایش آن هم هست، با این همه چنین هستیشناسیای فلسفه نیست. پس اگر از دلیل صدق گزارهای فلسفی سؤال شود، نمیتوان، در پاسخ، به جای استدلال، به وحی استناد کرد و یا استدلالی ذکر کرد که در مقدمات آن آموزههای وحیانی به کار رفته باشد یا در نهایت، به آموزهای وحیانی منتهی شود؛ چرا که اگر چنین کنیم، به این معناست که صدق گزاره مذکور، بیواسطه یا باواسطه، از طریق وحی درک شده است نه از طریق عقل و این منافی فلسفی بودن گزاره است. نتیجه اینکه از نظر حکمای اسلامی فلسفه وحیانی، به معنایی که گذشت، امکانپذیر نیست و بالتبع نمیتوان در فلسفه وحی را جانشین استدلال کرد یا آموزههای وحیانی را از مبادی فلسفه قرار داد؛ به تعبیر رایج، در فلسفه، در مقام داوری – یعنی مرحله اثبات صدق و کذب گزارهها – نمیتوان از وحی و آموزههای وحیانی کمک گرفت. قائل شدن به چنین نقشی برای وحی در فلسفه مستلزم تناقض است و باز به تعبیر دیگر، قوام فلسفه به این است که مستخرج از عقل باشد و لاغیر، بنابراین، فلسفه مستخرج از وحی، گرچه هستیشناسی است و معتبر است، فلسفه نیست
مشکل سوم: گفتیم که وحی و آموزههای وحیانی اسلام نمیتوانند در فلسفه، در مقام داوری، تأثیر داشته باشند؛ به این معنا که جانشین استدلالها و مبادی فلسفی شوند و فلسفه از آنها استخراج شود. حال مشکل اصلی پاسخ به این سؤال است که با این مبنا، اسلامی بودن فلسفه اسلامی به چیست. آیا برای این آموزهها میتوان نقش و تأثیر دیگری در فلسفه تصویر کرد؛ نقش و تأثیری که سبب شود فلسفه مزبور با حفظ ماهیت فلسفی خویش حقیقتا اسلامی هم باشد و به موجب آن از فلسفه مسیحی و یهودی و غربی و غیره متمایز باشد؟ پاسخ مثبت است. بررسی مسئله دوم چیزی جز توضیح درباره این پاسخ نیست
آیا فلسفه اسلامی امکانپذیر است؟
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : علی در : 95/4/6 3:52 صبح
مقاله معرفت لازم و کافی در دین تحت فایل ورد (word) دارای 40 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله معرفت لازم و کافی در دین تحت فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله معرفت لازم و کافی در دین تحت فایل ورد (word)
چکیده
مقدمه
تعریف دین
معرفت و کاربردهای آن
1 معرفت یقینی بالمعنىالاخص
2 معرفت یقینی بالمعنىالخاص
3 معرفت یقینی بالمعنىالاعم
4 معرفت ظنی یا ظن صادق
راهها و ابزارهای معرفت دینی
حواس
عقل
وحی و الهام
شهود یا مکاشفه
مرجعیت
ادله نقلی
پیشین یا پسین بودن معرفتهای دینی
گزارههای اعتقادی
گزارههای اخلاقی
احکام
بازگشت به مسائل اصلی
ابتنای راهحل بر چند اصل
مبتنی نبودن راهحل مسئله بر شناختاری بودن زبان دین
1 معرفت ممکن در دین
2 معرفت لازم در دین (اسلام)
دیدگاه متفکران مسلمان در این مسئله
نظریه قاضی طباطبائی
نظریه محقق قمی
نتیجهگیری
••• پىنوشتها
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله معرفت لازم و کافی در دین تحت فایل ورد (word)
ـ ابنسینا، الشفا (البرهان)، تحقیق ابوالعلا عفیفی، (قاهره، الامیریه، 1375 ه ق)، المقاله الاولی، الفصل الرابع؛
ـ الانصاری، مرتضی، فرائد الاصول، (قم، مجمع الفکر الاسلامی،1422هق)، الطبعه الثانیه، ج1؛
ـ الایجی، عضدالدین، المواقف، (بیروت، عالم الکتاب و ;، بىتا)؛
ـ السیوری الحلی، مقداد بن عبدالله، اللوامع الالهیه، (تبریز، بىنا، 1395 ه ق)؛
ـ ـــــ، ارشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، (قم، مکتبه آیهالله المرعشىالعامه، 1405ه ق)؛
ـ الشهید الاول، الألفیه و النفلیه، (سی دی المعجم، نسخه سوم، قم، 1422 ه ق)؛
ـ الشهید الثانی، المعالم، (سی دی المعجم، همان)؛
ـ ـــــ، المقاصد العلیه، (سی دی المعجم، همان)؛
ـ الشیخ البهائی، الزبده، (سی دی المعجم، همان)؛
ـ الطوسی، نصیرالدین، نقد المحصل، (تهران، دانشگاه تهران و مککیل، 1359)؛
ـ العراقی، آقا ضیاء، مقالات الاصول،(سی دی المعجم، همان)؛
ـ العلامه الحلی، حسن بن یوسف، نهایه الوصول، (سی دی المعجم، همان)؛
ـ القمی، میرزا ابوالقاسم، القوانین المحکمه فی الاصول، چاپ سنگی؛
ـ المجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، (بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403) الطبعه الثانیه، ج 3؛
ـ المحقق الاردبیلی، مجمع الفائده، ج 2، (سی دی المعجم، همان)؛
ـ المحقق الاول، المعارج، (سی دی المعجم، همان)؛
ـ المحقق الکرکی، رسائل المحقق الکرکی، ج 1، (سی دی المعجم، همان)؛
ـ المحقق النراقی، منهاج الاحکام، (سی دی المعجم، همان)؛
ـ المظفر، محمدرضا، عقائد الامامیه، مقدمه( تهران، نینوا، بی تا)؛
ـ الیزدی، السید محمدکاظم، العروه الوثقی، مسئله 20؛
ـ باربور، ایان، علم و دین، بهاء الدین خرمشاهی(تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1362)؛
ـ حسینزاده، محمد، مبانی معرفت دینی، (قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1380)، چ دوم؛
ـ ـــــ، پژوهشی تطبیقی در معرفتشناسی معاصر، (قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382)؛
ـ خوانساری، آقاجمالالدین، مبدأ و معاد، (تهران، نهضت زنان مسلمان،1359)؛
ـ رازی، فخرالدین، المطالب العالی من العلم الالهی، (بیروت، دارالکتب العربی، 1407 ه ق)، ج 1؛
ـ شعرانی، ابوالحسن، شرح فارسی تجرید الاعتقاد، (تهران، اسلامیه، 1351)؛
ـ علامه حلی، ابومنصور حسن بن یوسف بن مطهر، مناهج الیقین فی اصول الدین، (قم، بىنا، 1374)؛
ـ ـــــ، نهج الحق و کشف الصدق، (قم، دارالهجره، 1407ه ق)؛
ـ کاظمی، محمدعلی، فوائد الاصول، (قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1406 ه ق)؛
ـ محقق طوسی، نصیرالدین، کشفالمراد فی شرح تجرید الاعتقاد، حسن بن یوسف الحلّی، (بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1399 ه ق)؛
ـ مظفر، محمدحسن، دلائل الصدق، ج 1، (تهران، مکتبه النجاح، بىتا)؛
چکیده
در بحث «معرفت لازم و کافی در دین اسلام»، که یکی از مهمترین و دشوارترین مباحث معرفتشناسی دینی است، با سه پرسش اساسی مواجهیم: اولاً، در دین (اسلام)، به چه نوع معرفتی مىتوان دست یافت؟ آیا دستیابی به معرفت یقینی بالمعنىالاخص در دین ممکن است؟ ثانیا، در صورت امکان دستیابی به چنین نوع معرفتی در دین، آیا تحصیل و کسب آن لازم است، یا صرفا مظنه یا علم متعارف یا جزم کفایت مىکند؟ ثالثا، در صورت کفایتِ علم متعارف یا جزم، معیار صدق این گونه معرفتها چیست؟
این نوشتار، پس از بیان واژههای «دین» و «معرفت» و شرح کاربردهای معرفت و دیگر مقدماتی که به نحوی در فهم یا حل مسئله دخالت دارند، به این نتیجه رسیده است که اولاً، دستیابی به یقین بالمعنىالاخص در بخشهایی از دین ممکن است؛ و ثانیا، به رغم امکان دستیابی به معرفت یقینی، تحصیل آن لازم نیست
افزون بر ادلهای که به آنها استناد شده، تلاش شده است تا دیدگاه متفکران مسلمان در این مسئله پىگیری شود. نتیجه کاوش این است که متفکران مسلمان به طور جداگانه به این مسئله نپرداختهاند. تنها شهید قاضی طباطبایی و میرزای قمی و آیتالله مظاهری به روشنی این بحث را مطرح کردهاند و از میان آنان، مرحوم قاضی دستیابی به یقین بالمعنىالاخص را در اصول اعتقادی لازم دانسته است، که دیدگاه و ادله وی در این مقاله نقد شده است. گرچه دیگران این مسئله را به طور مستقل مطرح نکردهاند، مىتوان با توجه به قراین و شواهدی، به آنان نسبت داد که تحصیل یقین بالمعنىالاخص در دین لازم نیست
کلید واژهها
معرفت یقینی بالمعنىالاخص، علم متعارف، جزم، اعتبار ذاتی یقین، آموزه حجیت، امکان معرفت
مقدمه
معرفتشناسی دینی یکی از انواع معرفتشناسىهای مقید است که به ارزیابی معرفت در حوزه دین مىپردازد و صرفا معرفتهای دینی را مطالعه و بررسی مىکند. از مهمترین مسائلی که مىتوان در این نوع معرفتشناسی مطرح کرد، مسئله «معرفت لازم و کافی در دین» است. توضیح آنکه معرفت قضیهای اقسامی دارد: معرفت ظنی، معرفت یقینی بالمعنىالاعم، معرفت یقینی بالمعنىالاخص و; . اکنون مسئله این است که اولاً، در دین به چه نوع معرفتی مىتوان دست یافت؟ آیا مىتوان در همه بخشهای دین به معرفت یقینی بالمعنىالاخص دست یافت یا اینکه چنین معرفتی صرفا در پارهای گزارهها و معرفتهای دینی ممکن است و در برخی بخشهای دیگر دین، دستیابی به چنین معرفتی ممکن نیست، بلکه صرفا مىتوان به معرفت اطمینانی (علم متعارف) و در نهایت به یقین روانشناسانه دست یافت؟ ثانیا، بر فرض اینکه دستیابی به یقین بالمعنىالاخص در همه یا پارهای گزارههای دینی ممکن باشد، آیا تحصیل چنین مرتبه رفیعی از معرفت در دین لازم است؟ به تعبیر دیگر، آیا در دین چنین معرفتی از انسانها خواسته شده یا اینکه مظنه یا اطمینان یا یقین روانشناسانه که با جهل مرکب نیز سازگار است، کفایت مىکند؟ ثالثا، در صورت کفایت علم متعارف (اطمینان) یا جزم (یقین روانشناختی) مبانی معرفتشناختی اینگونه معرفتها چیست؟ به تعبیر روشنتر، چنین معرفتهایی چگونه موجّه مىشوند؟ یا به عبارت سوم، معیار صدق اینگونه معرفتها چیست؟
پرسشهای مزبور مشکلترین مسائل معرفتشناسی دینی است؛ و بلکه مىتوان گفت از مسائل پیچیده معرفتشناسی مطلق نیز دشوارتر است و حل آن به دقت و تلاش بیشتری نیاز دارد. برای یافتن پاسخی متقن، دقیق و صحیح به این پرسشها، ابتدا لازم است مراد خود را از واژههای «دین» و «معرفت» دقیقا مشخص سازیم؛ سپس کاربردها یا اصطلاحات معرفت گزارهای را شرح دهیم، و در ادامه نظری به ابزارها یا راههای کسب معرفت دینی بیفکنیم، و در پایان پیشین یا پسین بودن گزارههای دینی را بررسی کنیم
تعریف دین
از آنجا که دین تعریفهای بسیاری دارد، شرح و بررسی همه آنها در این نوشتار نمىگنجد. در اینجا، تنها یکی از تعریفهای پذیرفته شده را مطرح مىکنیم. دین عبارت است از آنچه خداوند متعال بر پیامبران فرو فرستاده و تبیین آنرا بر عهده ایشان و جانشینانشان نهاده است. بر اساس این تعریف، دین، افزون بر عقاید، اخلاق و احکام، شامل پدیدههای تاریخی، نظیر تاریخ امتها و انبیای پیشین، و پدیدههای جهانشناختی، همچون آسمان، زمین، تعداد و کیفیت پیدایش آنها و خواص گیاهان، میوهها و سبزىها، مىشود.23 در واقع، مصداق چنین تعریفی شریعت اسلام است. در هر صورت، دین بر اساس این تعریف به چهار بخش منقسم مىگردد: 1 عقاید؛ 2ارزشهای اخلاقی و حقوقی و مانند آنها؛ 3 احکام؛ 4 معرفتهایی در باب تاریخ، طبیعت و مانند آنها
بر اساس این تقسیم، گزارههای دینی به چهار دسته تقسیم مىشوند
1 گزارههای ناظر به عقاید؛
2 گزارههای ناظر به اخلاق و دیگر ارزشها؛
3 گزارههای ناظر به احکام، یا به عبارت دیگر، گزارههایی که بیانکننده احکام دیناند؛
4 گزارههای ناظر به رویدادها و حوادث تاریخی، طبیعی و مانند آنها
معرفت و کاربردهای آن
معرفت از منظر متفکران مسلمان به معنای مطلق آگاهی و علم است که شامل معرفت بدون واسطه (علم حضوری) و معرفت با واسطه (علم حصولی) و نیز شامل همه اقسام معرفت حصولی، یعنی مفاهیم یا گزارهها، تصورات یا تصدیقات مىشود. بدینسان، معرفت اقسامی دارد. آنچه در این مقام مورد بحث است، معرفت گزارهای است، و آن نیز خودْ کاربردها یا اصطلاحات گوناگونی دارد که بدین شرحاند
1 معرفت یقینی بالمعنىالاخص؛
2 معرفت یقینی بالمعنىالخاص؛
3 معرفت یقینی بالمعنىالاعم یا یقین روانشناسانه؛
4 معرفت ظنی
اکنون لازم است که به شرح کاربردها یا اصطلاحات فوق بپردازیم و مراد خود را از آنها دقیقا مشخص سازیم
1 معرفت یقینی بالمعنى الاخص
معرفت گزارهای یقینی بالمعنىالاخص، که «یقین منطقی» و «یقین مضاعف» نیز نامیده مىشود، عبارت است از: «اعتقاد جازم صادق ثابت»، یا به تعبیر دیگر، اعتقاد جزمی مطابق با واقع و زوالناپذیر. با قید «اعتقاد جازم» ظنون از آن خارج مىشود و با قید «صادق» یا «مطابق با واقع» همه جزمها و یقینهای غیر مطابق با واقع، یعنی جهلهای مرکب، خارج مىشود، و با قید «ثابت» اعتقادها و باورهای صادق مقلدان. آشکار است که قید «ثابت» هم شامل گزارههایی مىشود که بیّن هستند و به استدلال نیاز ندارند و هم شامل گزارههایی که مبیَّن بوده، به استدلال نیاز دارند و با استدلال برهانی اثبات مىشوند
2 معرفت یقینی بالمعنى الخاص
معرفت گزارهای یقینی بالمعنىالخاص اصطلاحی است که آنرا برای معرفت گزارهای ویژهای، یعنی اعتقاد جازم صادق، قرارداد کردهایم. تمایز این اصطلاح با اصطلاح پیش در این است که این اصطلاح به قید چهارم، یعنی ثابت یا زوالناپذیر، نیاز ندارد. از اینرو، معرفت تقلیدی را نیز در برمىگیرد؛ بدینسان، این اصطلاح تمایز عمدهای با اصطلاح پیش ندارد و تفاوت آنها به معرفت تقلیدی باز مىگردد
3 معرفت یقینی بالمعنى الاعم
معرفت گزارهای یقینی بالمعنىالاعم که همان یقین روانشناسانه است، چنین تعریف شده است: «مطلق اعتقاد جازم». بر اساس یکی از کاربردهای آن، فقط در صورتی که با واقع مطابق باشد معرفت بر آن صادق است، وگرنه آنرا «جهل مرکب» مىخوانند؛ هر چند بر اساس بعضی از کاربردهای علم و معرفت، جهل مرکب را نیز از این نظر که دارای صورت علمی است «معرفت» مىدانند. از اینرو، یقین روانشناختی درباره یک قضیه یا باور، یقینی است که انسان بدان قضیه یا باور حالت نفسانی قطع و جزم پیدا کند و هیچ شک و تردیدی درباره مفاد آن نداشته باشد. در این لحاظ، صرفا ارتباط قضیه با مُدرِک مورد نظر است، نه ارتباط قضیه با واقع. چنین حالتی را که برای انسان مُدرِک پیدا مىشود، معمولاً «قطع» یا «یقین» مىخوانند. بدینسان، یقین روانشناختی شامل جهل مرکب نیز مىشود
4 معرفت ظنی یا ظن صادق
معرفت گزارهای ظنی که «ظن صادق» نام دارد، عبارت است از: «اعتقاد راجح صادق». در صورتی مىتوان درباره این قسم گزاره معرفت را به کار بُرد که اینگونه گزاره با واقع مطابق باشد. اگر مطابق با واقع نباشد، معرفت بر آن صادق نیست، بلکه ظن کاذب خواهد بود. ظن کاذب دقیقا در مقابل این قسم قرار دارد و عبارت است از: «اعتقاد راجح کاذب». در هر صورت اینگونه گزارهها به دو قسم تقسیم مىگردند: ظن اطمینانی و ظن غیر اطمینانی. اطمینان یا ظن اطمینانی همان علم عادی و عرفی است که مرتبه اعلای ظن، و نزدیک به یقین است؛ از اینرو، خلاف در آن محتمل است
لازم است خاطر نشان کنیم که در میان کاربردهای چهارگانه معرفت گزارهای، شایعترین و رایجترین آنها کاربرد اول، سوم و چهارم است. معمولاً کاربرد اول را «یقین منطقی ریاضی» و کاربرد سوم را به لحاظ اینکه شامل جهل مرکب نیز مىشود، «یقین روانشناختی»، و کاربرد چهارم را «مظنه» مىنامند. همچنین احیانا یقین را دستکم به دو قسم منطقی و روانشناختی تقسیم مىکنند، و از مظنه، اگر به حد اطمینان برسد، به «علم متعارف» تعبیر مىکنند
از همینجا به این نکته مهم رهنمون مىشویم که اطلاق «معرفت» بر گزارههای موهوم یا مشکوک، یعنی گزارههایی که مُدرِک درباره آنها وهم یا شک دارد، صحیح نیست. گزارهای را مىتوان معرفت دانست که حالت مُدرِک، حالتی فراتر از شک، یعنی ظن یا قطع، باشد
راهها و ابزارهای معرفت دینی
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : علی در : 95/4/6 3:52 صبح
مقاله طرح اشراقى نظریه صدور و تأثرات ملّاصدرا از آن تحت فایل ورد (word) دارای 33 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله طرح اشراقى نظریه صدور و تأثرات ملّاصدرا از آن تحت فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله طرح اشراقى نظریه صدور و تأثرات ملّاصدرا از آن تحت فایل ورد (word)
چکیده
مقدّمه
نقد عقلانى الگوى سینوى صدور در مکتب اشراق
نقد وحیانى نظریه سینوى صدور در مکتب اشراق
طرح اشراقى نظریه صدور
مرحله اول: صدور طولى انوار
مرحله دوم: مشاهده، ابتهاج و اشراق
نور سانح و قاعده الواحد
گستره نور سانح در عالم ملکوت
نقش نور سانح در هستىشناسى اشراقى
مرحله سوم: ترکیب انوار سانح با جهات
مرحله چهارم: مشارکتپذیرىهاى ملکوتى و ایجادهاى جدید
مرحله پنجم: شاهکار سهروردى در نظریه صدور
تأثیرپذیرى ملّاصدرا از طرح اشراقى نظریه صدور
نتیجهگیرى
••• منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله طرح اشراقى نظریه صدور و تأثرات ملّاصدرا از آن تحت فایل ورد (word)
ـ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، شرح خواجه نصیرالدین طوسى، تهران، الکتاب، 1403ق
ـ ـــــ ، التعلیقات، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1379
ـ ـــــ ، النجات، تهران، دانشگاه تهران، 1364
ـ افلوطین، مجموعه آثار، ترجمه محمدحسن لطفى، تهران، خوارزمى، 1362
ـ سهروردى، شهابالدین، حکمهالاشراق، ترجمه سیدجعفر سجادى، تهران، دانشگاه تهران، 1377
ـ ـــــ ، مجموعه مصنّفات، ج 1 (التلویحات، المشارع و المطارحات)، مقدمه و تصحیح هانرى کربن، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1373
ـــــ ، مجموعه مصنّفات، ج 3 (پرتونامه، یزدان شناخت)، مقدّمه سیدحسین نصر، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1372
ـ ـــــ ، مجموعه مصنّفات، ج 2 (حکمهالاشراق)، مقدمه و تصحیح هانرى کربن، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1373
ـ شهرزورى، شمسالدین محمد، شرح حکمهالاشراق، تصحیح حسین ضیائى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1372
ـ شیرازى، قطبالدین، شرح حکمهالاشراق، تهران، دانشگاه تهران، 1380
ـ فارابى، ابونصر، سیاسات مدنیه، ترجمه و حاشیه سیدجعفر سجادى، تهران، انجمن فلسفه ایران، 1358
ـ ـــــ ، مجموعه رسائل (عیونالمسائل)، حیدرآباد دکن، دائرهالمعارف عثمانیه، 1349
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمهالمتعالیه فى الاسفار العقلیهالاربعه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1990م
ـ ـــــ ، الشواهد الربوبیه، تعلیقات ملّاهادى سبزوارى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1360
ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، تصحیح محمد ذبیحى، تهران، بنیاد حکمت اسلامى صدرا، 1381
ـ ـــــ ، شرح الهدایهالاثیریه، بى جا، چاپ سنگى، بىتا
ـ ـــــ ، مجموعه رسائل فلسفى (اجوبهالمسائل النصیریه)، تهران، حکمت، 1375
چکیده
مورّخان فلسفه و نیز اهل کلام و بسیارى از حکما، یکى از اهداف و ارکان نظریه فیض را «تبیین وساطت بین خداوند و خلق او و نیز توضیح نحوه برآمدن کثرت از وحدت» ذکر کردهاند. در میان فلاسفه اسلامى، فارابى و ابنسینا نخستین کسانى بودند که در اینباره به نظریهپردازى پرداختند. پس از ایشان، سهروردى با این اعتقاد که نظریه حکماى مشّایى وافى به مقصود نیست، ضمن اخذ ساختار اصلى نظریه صدور ابنسینا، با قرار دادن آن بر مبنایى دیگر و وارد کردن آموزههاى جدید، به طرح نوینى از نظریه صدور دست یافت که قرنها پس از او مورد توجه صدرالمتألّهین قرار گرفت. نویسنده در این مقاله سعى مىکند نشان دهد که ملّاصدرا در تدوین نظریه خویش درباره نظام فیض، حدّاقل از چهار جهت از مکتب اشراقى تأثیر پذیرفته است: 1) توجه به جهات و حیثیات عینى در پیدایش کثیر از واحد؛ 2) عدم پذیرش انحصار عقول به ده عقل؛ 3) پذیرش عقول عرضى علاوه بر عقول طولى؛ 4) استفاده از قاعده امکان اشرف براى تبیین نظام فیض
کلیدواژهها: حکمت اشراق، ملّاصدرا، فیض، عقول طولى و عرضى، قاعده امکان اشرف، نورالانوار
مقدّمه
طرّاحى نظریه صدور در مکاتب فلسفى با هدف تبیین چگونگى پیدایش کثیر از واحد بسیط صورت گرفته است. این نظریه مىپرسد که آنچه عین وحدت است و هیچ شائبهاى از کثرت و دوگانگى در ذاتش نیست، چگونه مبدأ و منشأ اینهمه اختلافها و چندگانگىها مىشود؟ و چگونه این کثرات از او شرف صدور یافته و پا به عرصه ظهور نهادهاند؟
گرچه ریشهیابى طرح این بحثْ ما را به اندیشه فلاسفه قدیم یونان مخصوصا افلوطین مىرساند و به هیچوجه نمىتوان ادّعا کرد که مبدعان این نظریه فیلسوفان مسلماناند، امّا تأمّل و تعمّق در اندیشه فیلسوفان مکاتب سهگانه فلسفه اسلامى به وضوح بیانگر این حقیقت است که ایشان در نظام فلسفى خویشْ توضیح، تبیین، و تصویرى خاص و متمایز از نظریه فیض فلوطینى ارائه کردهاند؛ چنانکه فارابى با توجه به نظریه نوافلاطونى فیضْ به ارائه قرائتى نو مبتنى بر تمایز متافیزیکى وجود و ماهیت، و با تمیز بین قدیم بالذّات و بالزّمان و قدم عالم (نه به معناى مشارکت با خداوند و نه امرى جداى از او) به حلّ مسئله مىپردازد. فارابى اساس را بر خلقت ابداعى قرار داد و با ارائه نظریه عقل، توانست هم مسئله خلق کثیر از واحد را تبیین کند و هم مسئله خلقت و تکوین را توضیح دهد
ابنسینا نیز ضمن پذیرش مسئله فیض یا صدور، با الهام از فارابى، تصویرى متفاوت با تصویر افلوطینى را از این مسئله ارائه داده است. براى ابنسینا، برخلاف افلوطین، واجبالوجود با وحدتى که منشأ همه کثرات است، فقط «واحد یا احد» نیست که هیچ شائبهاى از کثرت و ترکیب در او نباشد؛ بلکه براى واجبالوجود، هم وحدانیت محض است و هم خیر محض، هم رب است و هم حق، هم علیم است و هم مرید.2 ابنسینا برخلاف افلوطین که فیضان، دوام، و ضرورت آن را برمبناى اقتضاى طبع واجبالوجود تحلیل مىکند،3 فیض را ناشى از اراده الهى که همانا قدرت، علم، رحمت، و حکمت اوست، مىانگارد و فیضان و صدور را فعلى ارادى، آگاهانه، حکیمانه، و عاشقانه مىداند. به این ترتیب، او به مرزبندى قویم میان قرائت خود از نظریه صدور و قرائت فلوطینى از این نظریه دست زده است
نظریه صدور ابنسینا، با همه ابتکارات فلسفى وى در طرّاحى آن، به الگوى سادهاى از عالم ملکوت منتهى شد که پس از او بسیار سخت مورد انتقاد سهروردى قرار گرفت. این سادگى از پیوند نظریه فلسفى صدور ابنسینا با نظریه افلاک بطلمیوسى نشئت مىگرفت. از اینرو، سهروردى با اخذ ساختار اصلى نظریه صدور ابنسینا (و قرار دادن آن بر مبنایى دیگر) به طرح نوینى از این نظریه دست یافت که نه پیوندى با نظریه بطلمیوسى داشت، نه داراى سادگى نظریه ابنسینا بود. بنابراین، او توانست به تبیین امورى بپردازد که در نظریه ابنسینا قابل توجیه و تحلیل نبود
در این مقاله، ابتدا به انتقادى مىپردازیم که مکتب اشراق از دو منظر عقل و دین به نظریه سینوىِ صدور، وارد دانسته است؛ آنگاه نظریه صدور سهروردى و طرحى را که او بر اساس آن از عالم ملکوت ارائه مىدهد، تبیین مىکنیم (این طرح که نسبت به طرح مشّاییان از عالم ملکوت، کاملاً تازه است، مسبوق به کشف و شهود شیخ مکتب اشراق مىباشد که به وسیله نور و مناسبات پیچیده، به نظریهپردازى و سیستمسازى از مشهودات خود پرداخته است.) در ادامه نیز از تأثیر این طرح بر اندیشه حکیم صدرالمتألّهین سخن خواهیم گفت
نقد عقلانى الگوى سینوى صدور در مکتب اشراق
نوآورىهاى ابنسینا در نظریه فیض در دیدگاه سهروردى وافى به مقصود نبود و او را قانع نمىکرد؛ زیرا از دیدگاه وى، الگوى سینوى صدور نمىتوانست تبیین جامعى براى جهان ارائه دهد
سهروردى بر این باور است که رئیس مکتب مشّاء عالم ملکوت را بسیار ساده انگاشته تا آنجا که قبول عالم ملکوت با آن سادگى به عنوان علّت عالم مادّه با این پیچیدگى مشکل شده است
سهروردى براى اینکه ناسازگارى و عدم تناسب بین عالم ملکوت و عالم مادّه را در نظریه فیض ابنسینا بیان کند به مشخّصههاى این عالم نظر مىکند و عالم ملکوت سینوى را با توجه به همین مشخّصهها مورد بررسى و تحلیل نقّادانه قرار مىدهد
ویژگىهاى عالم مادّه اعم از فلک تحت قمر و افلاک مافوق قمر آن عبارتاند از
الف) عالم مادّه بسیار وسیع است؛
ب) اشیا و اجزاى تشکیلدهنده این عالمْ «لاتعدى» و «لاتحصى» مىباشند و تکثّر و تنوّع آنها غیرقابل شمارش است؛
ج) روابط و مناسبات بین اجزاى این عالمْ بسیار گسترده، پیچیده، و عجیب است؛
د) ما در تمام عرصه این گیتى، تحرّک، پویش، زایش، و تجدّد دائمى را مشاهده مىکنیم، به گونهاى که در هر لحظه صور، انواع، و اشیاى تازهاى حادث مىشوند و اوضاع فلکى هر لحظه در وضعیتى به سر مىبرند که غیر از وضعیت قبلى و بعدى است؛
ه.) تکافى و همعرضى نیز از مشخصههاى این عالم است، یعنى اشیاى درونى این عالم اگرچه ممکن است به لحاظ کمالات وجودى داراى اختلاف سطح باشند، امّا بین آنها روابط علّى و معلولى حقیقى و ایجادى برقرار نیست و به اصطلاح در طول یکدیگر واقع نیستند
از دیدگاه سهروردى، این خصیصهها باید در الگو یا نظریهاى که فلسفه و عقل براى عالم ملکوت پیشنهاد مىدهد ملحوظ باشد؛ وگرنه نمىتوان به نظریهاى واقعبینانه دست یافت
اگر عالم ملکوتْ علّت عالم مادّه، و عالم مادّه ظلّ عالم ملکوت است، پس نه تنها عالم ملکوت باید از حیث وسعت، تکثّر، و پیچیدگى با عالم مادّه متناسب باشد، بلکه حیثیات مذکور را باید به نحو اکمل و اشرف دارا باشد؛6 در حالى که نظریه صدور ابنسینا، با همه ابتکاراتش، به عالم ملکوتى مىانجامد که ده عقل دارد و هر عقل داراى سه حیثیت تعقّلى است: 1) تعقّل نفس خود؛ 2) تعقّل حیثیت امکانى خود؛ 3) تعقّل حیثیت وجوب بالغیرى خود. هر عقل با توجه به سه حیثیت مذکور، علّت عقل مادون خود و جرم فلکى و نفس فلکى مىگردد
سهروردى تصریح مىکند که: در مکتب مشّاء بین عالم ملک و ملکوت، از حیث تکثّر، تنوّع و پیچیدگى، و همچنین از حیث ترتیبات و نسبتهاى بین موجودات، تناسب و سازگارى وجود ندارد؛ گویا در جهانبینى مشّایى، عالم مادّه عظیمتر و عجیبتر است (تا آنجا که در حکمت مشّاء، اصول و قواعد مربوط به این عالم از قواعد مربوط به عالم ملکوت بیشتر است.)
نقد وحیانى نظریه سینوى صدور در مکتب اشراق
در مکتب اشراق، طرح ابنسینا براى صدور، از نقطه نظر دینى و وحیانى هم مورد نقد و بررسى قرار گرفت. از دیدگاه سهروردى و پیروان او، الگویى که ابنسینا به لحاظ عقلانى براى عالم ملکوت طرّاحى کرده بود، نمىتوانست دادههاى وحى را تبیین و توجیه کند
توضیح اینکه ابنسینا خود به یک تطبیق دست زد، تطبیقى که بعدها دستمایه نقد اشراقیون شد. ابنسینا، از راه انطباق «عقل» با «فرشته»، الگوى خود از عالم عقول در فلسفه را بر عالم ملکوت در دین و شریعت منطبق نمود.9 او از این رهگذر، جهانشناسى فلسفى خود را با فرشتهشناسى دینى پیوند زد. البته ابنسینا مبتکر این پیوند نبود. شاید بتوان گفت که اوّلین بار، فارابى این پیوند را برقرار کرد10 و ابنسینا از او پیروى نمود. سهروردى بعد از بیان اینکه مشّاییانْ عالم ملکوت را سادهتر و عالم مادّه را پیچیدهتر تلقّى کردند، و حال آنکه عجایب و لطایف و مناسبات در عالم بالا بسیار بیشتر از این عالم است، مىگوید که اکثر اشارات انبیا و اساطین حکمت ناظر به همین مسئله است
شهرزورى (شارح حکمهالاشراق)، در شرح عبارت فوق، به یک حدیث نبوى استناد مىکند و مىگوید که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهفرمودهاند: «براى هر چیزى، ملکى وجود دارد.»12 در حقیقت، اشراقیون بر این باورند که عالم ملکوت با این تصویرى که دین ارائه مىدهد، با آن الگوى ساده سینوى که مقتضاى نظریه صدور اوست، سازگارى و تناسب ندارد
طرح اشراقى نظریه صدور
سهروردى اعتقاد دارد که کاستىها و نواقص موجود در نظریه سینوى صدور را شناسایى کرده است. از نظر او الگوى سینوى سادهتر از آن است که بتواند چنین عالم پیچیدهاى را تبیین کند. امّا به هر روى، او شاکله اصلى نظریه صدور ابنسینا را مىپذیرد؛ به عبارت دیگر، نقطه مرکزى این نظریه براى شیخ اشراق قابل انکار نیست. از اینرو، با همه وجود خود، ضرورت نظریهپردازى نوینى را در نظریه صدور، حول هسته مرکزى نظریه ابنسینا، احساس مىکند
این نظریه پردازى نوین تماما در پرتو پیوند بین نظریه صدور و علمالانوار انجام یافت؛ و تمام نوآورىهاى شیخ اشراق در این زمینه از همین پیوند نشئت گرفت. در حقیقت، وى با معرفتشناسى اشراقى ـ فلسفى پیرامون نور و مناسبات نورى، ابواب جدیدى را در قاعده الواحد به عنوان هسته مرکزى نظریه صدور ابنسینا مىگشاید؛ و در نتیجه، به کشف ابعاد جدیدى از عالم ملکوت نائل مىآید
شیخ اشراق در مراحل اوّلیه طرح خود، با ابنسینا همگام است. در قاعده الواحد و محتواى فلسفى آن (و ساختار منطقى استدلالى که جهت اثبات قاعده اقامه شده است)، بین رئیس مکتب مشّاء و شیخ مکتب اشراق، ناسازگارى وجود ندارد؛ گرچه به لحاظ مفاهیم و واژههایى که مختار هریک از آنهاست، تفاوتهایى وجود دارد. طرح مشّایى نظریه صدور بر پایه مفاهیمى چون «علّت»، «معلول»، «عقل»، «تعقّل»، «امکان» و «وجوب» بنا مىشود؛ ولى سهروردى ساماندهى نظریه خود را با موادّى چون «نور»، «ظلمت»، «ضوء»، «ظل»، «فقر»، «غنا»، «اشراق»، «قهر»، «محبت»، «مشاهده»، «عشق» و «ابتهاج» آغاز مىکند و به انجام مىرساند
کلمات کلیدی :